یه شب خوب تو آسمون ، یه ستاره ی چشمک زنون
خندید و گفت : کنارتم تا آخرش ، تا پای جون
ستاره ی قشنگی بود ، آروم و ناز و مهربون
ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون
اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون
ماه اومد و ستاره رو دزدید و برد نامهربون
ستاره رفت و من شدم بی هم زبون
حالا شبا به یاد اون چشم می دوزم به آسمون
دلم میخواد داد بزنم ... این بود قول و قرارمون ؟
من انتظاری از این دنیا ندارم!
فقط دوس دارم که با عشقم تو یه کلبه کوچیک؛
دور از همه ؛دور از همه آدما،
پاک و بی ریا ؛
با ارامش و صادقونه ؛
با تپش عشقمون زندگی کنیم ...!
هرگز تو را فرموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری
و هرگز از تو رنجور نخواهم شد
چرا که تو را دوست دارم
دیوانه وار عاشقت شدم
چرا که مهربانی را در وجودت دیدم
با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی
و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم
نه تو از عشق من دست میکشی
و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود
سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده
است و اگر با مژگانت اشاره ای کنی فرسنگها
راه خواهم پیمود چرا که شب عشق بسیار طولانی است
و قلبم در آرزوی تو می سوزد
آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی
خورشید وجودت پنهان می گردد
و ابرهای غم و اندوه مرا در بر می گیرند
و به دنیای غریبی می برند
همیشه در قلبم حضور داری
و عشقت زندگی ام را گل باران کرده است
تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز
به دنبالت طی کرده ام
محبوبم همیشه به انتظار
بازگشتت خواهم ماند...
خدایا....!
اندیشه و احساس مرا در سطحی
پایین میار که زرنگی های حقیر و
پستی های نکبت بار و پلید این
شبه آدم های اندک را متوجه شوم.
چه دوست تر می دارم بزرگواری
گولخور باشم تا همچون اینان
کوچکواری گول زن.
دکتر علی شریعتی